jazireh eshgh
سردی اشکهای من از سردی زمستان بدتر است........... این قصه عشق بی نام و یاد تو ابتر است............. سرانجام دلم شکست و بسی سوخت.............. اتش عشقت غمم را بر افروخت.........زنده باشی ای عشق پاینده باشی ای عشق.
نظرات شما عزیزان:
با تو رازی دارم اندکی پیشتر ای...
ادم ارام ونجیب امدپیش!!
زیر چشمی به خدا مینگریست!!!محو لبخند غم الود خدا دلش انگار گریست.نازنینم ادم:قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید!!یاد من باش ...که بس تنهایم!!!بغض ادم ترکید...گونه هایش لرزید!به خدا گفت:من به اندازه ی ...من به اندازه ی گل های بهشت....نه به اندازه ی تنهاییت ،ای هستی من دوستدارت هستم!
ادم کوله اش را برداشت خسته و سخت قدم برمیداشت...
راهی ظلمت پر شور زمین...
زیر لبهای خدا باز شنید...نازنینم ادم...نه به اندازه ی تنهایی من ...نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت!!!که به اندازه ی یک دانه ی گندم تو فقط یادم باش...
قالب رايگان وبلاگ پيچك دات نت |